محسن اکبرزاده، پژوهشگر معماری و نویسنده وبلاگ "دورگه" اخیرا در یادداشتی با عنوان "ارگ تبریز؛ قربانی مدیریت شهری" که در "پایگاه خبری شهر الکترونیک" منتشر شده، وضعیت نامناسب این بنای تاریخی را مورد توجه قرار داده و مدیریت نهادهای مختلف را در زمینه حفظ آثار با ارزش به چالش کشیده. در ادامه، بخشی از این نوشتار را میخوانیم:
آنچه ساختمان را غیر طبیعی میکند آن است که ساختمان پروسه طبیعی رشد را طی نمیکند. به عبارت دیگر ساختمان مونتاژ میشود و دست اختیار آدمی، بنا را عرصهٔ خواستهها و داشتههایش میکند. با اینکه شهر را ساختمانها میسازند اما تمایز شهر و ساختمان در همین پروسه رشد است. شهر رشد میکند. و این رشد آهنگ ثابتی نیز ندارد. چنانکهگاه منفی میشود و شهر تقلیل میرود. میتوان این گونه گفت که هر چه ساختمان بنا بر ثبات دارد اما شهر بنایش بر رشد و کاهش است. شکوفایی زیستی آدمی در جامعه و اقتصاد، کالبدی برای بیان میخواهد که سبب رشد شهر میشود. همین افول نیز چهرهاش را در بافتهای فرسوده و رو به افول آشکار میکند. اگر رشد را پدیدهای وابسته به زمان بدانیم، قابل درک خواهد بود که تفاوت مدیریت ساخت یک بنا با مدیریت شهری تا چه حد فاحش است. زمان در شهر بر خلاف ساختمان به آسانی کنترل نمیشود. چنین است که خطای مدیریتی در شهر طبعاتی متفاوت از یک بنا دارد. چه اگر خطایی در احداث بنایی رخ دهد با هزینه و زمان قابل جبران است اما این هزینه و زمان در مقیاس شهر تصاعدی نجومی دارد. وضعیت فعلی ارگ تبریز اگر چه مسئلهای مربوط به یک بناست اما با ورود این مشکل به مقیاس شهری، دیگر امید و توان برطرف کردن آن بسیار بعید و دست نیافتنی است.
از هشت قرن پیش که بنای مسجد علیشاه به عنوان ارسنی متشکل از مسجد و مدرسه و خانقاه و دیگر خرده کاربریها احداث شد، همواره در نگاه مردم جایگاهی مذهبی داشته است. مقیاس عظیم آن که در تبریز فعلی نیز به چشم آمدنی است، چه به لحاظ الگوی بصری آن و چه به لحاظ تداعی معانی شهری، نمادی از پایداری و ایستایی در ذهن متبادر میکند. هنوز بر بدنههای ارگ جای گلولههای توپ مستبدان دیده میشود. این بنا هم زخم مخالفان مشروطه را بر پیکره دارد و هم زخم مهاجمان روس را. هر چند زلزله کالبد بنا را از حافظهٔ بصری نسلهای تبریز پاک کرد اما حضور بنا در ساحت معنا همواره تداوم داشت. چنین بود که در طی سالیان، تجربیات تاریخی لایه به لایه به بنا اظافه شده و تکوین پیدا کرده است. زمانی که عباس میرزا به سبب وسعت و جایگاه و جرزهای محافظ، مسجد علیشاه را زاغه مهمات و ادوات جنگی کرد، نام ارگ بر کالبد مسجد نشست و جز معنای مذهبی، مفهومی از پایداری اجتماعی و ملی را نیز بر آن مضاعف کرد.
اگر دخالت در این بنا را به اولویت تاریخی بررسی کنیم، میتوانیم وضعیت امروزین آن را بازخوانی کنیم. اگرچه تعجیل در احداث بنا در زمان ساخت به روایت حمدالله مستوفی سبب ریزش سقف عمارت شد اما زلزله جدیترین ضربه را به پیکره آن وارد کرد تا عملکردهای مربوط به مسجد آسیب ببیند. پس از آن استفاده به عنوان زاغه مهمات، ماهیت بنا را دگرگون کرد، چنان که نام بنا را. در دوره مشروطه سنگر مجاهدین شد و نماد استواری تبریز. سپس در دوره رضاخانی با احداث سالن تئاتری در مجاورت بنای ارگ و تبدیل آن به باغ ملی، ماهیتی لائیکتر بدان داده شد. پس از انقلاب نیز در دهه ۶۰ بخشی از بنای ارگ و سالن کنار آن تخریب شد که آه و فغان متخصصان را در پی داشت. در دهه اخیر نیز بنای مصلی تبریز در کنار آن احداث شد.